1.جدیدا یک بازی در سال 86 (در ادامه بازی یلدا ) به نام آرزو راه افتاده
خوب هر کسی آرزوی خودشو تو این سال جدید می نویسه. شاید بگم من خیلی وقته که این بازیو انجام دادم.
اگه به این پست قبلی ام نگاه کنین می فهمین.
ولی اونجا آرزوی خودمو ننوشته بودم.
آرزوی من این است و خواهد بود که از لحاظ فکری و فهم وشعور به کمال برسم.اگر همه انسانها در این جهت قدم بردارند دنیا , یک دنیای ایده آل خواهد بود.
به نظر من مهمترین چیز در انسان فهم و شعور یک انسان است و بقیه خصوصیات در درجات بعدی قرار دارند. یکی از راههای رسیدن به این کار self-organization هست و اینو استاد زبانم بهم یاد داد. کسی که تاثیر بزرگی تو زندگیم گذاشت و از معدود افراد مورد قبول من از لحاظ سبک زندگی و اندیشه بود.
2.وقتی اینجا کریسمس شد گفتم خودمو شیفت بدم به اینها , بعد که نوروز شد حال و هوای نوروز به سرم خوردو و خلاصه که گه گیجه برداشتتم.
3.مدتی بود که مطالبی در وبلاگم می نوشتم که بیشتر مورد پسند خوانندگان بود و خودم باهاشون حال نمی کردم.برای من واقعا مهم نیست که بیننده من یک نفر باشه یا صد نفر و هیچ وقت دنبال این نبودم که بازدید کننده های سایتم رو زیاد کنم. یک بار اینکارو کردم و تونستم تو 2 روز 1500 تا بازدید کننده داشته باشم.
ولی واقعا هدف من از نوشتن اینجا مطالبی است که مورد علاقه من هست. حالا دوست دارم مطالب جالبی رو که خودم می خونم و آموزنده هست برای دیگران بفرستم تا اونها هم بخونن و حالا اگه کسی خوشش اومد بخونه , من اصلا کانتر سایت روخیلی وقته برداشتم , چون آدمو وسوسه می کنه که ببینه که بازدید کننده هات کین.
4.من تو جریان وبلاگ نویسی با طرز فکرهای بسیار زیاد و مطالب آموزنده ای آشنا شدم. چون در واقع چون وبلاگ جنبه رسمی نداره , خوب نویسنده هاش راحت تر و روراست تر می نویسن.
در این مدت هم با چند وبلاگ نویس آشنا شدم که واقعا از نوشتنشون خوشم اومده و خیلی دوست دارم بتونم ببینمشون. ( لینک هاشونو بعدا که دسته بندی کردم براتون می فرستم ).
در واقع یکی دیگر از مزایای وبلاگ نویسی , اموزش هم هست, مثلا من بخاطر بعضی پستهام مثل دوتای قبلی مجبورم کلی دنبال مطلب بگردم.
5. موضوع دیگه اینه که یک بلاگر تا وقتی درس و کار و زبان و بدبختیاش مونده , بهتره بره به درس و زندگیش برسه که به مراتب براش مهمتر است ( وبلاگ که نشد نون ).
ضمیمه : از این بلاگرهایی که برا خودشون دفتر خاطرات می نویسن مثلا می نویسن امروز حالم بده , نمی دونم چی بنویسم و .. , خیلی شاکیم. منو ببخشین ولی من خودن سعی دارم که خواننده ام , حداقل وقتی میاد منو بدرقه کنه چهار کلمه یاد گرفته باشه.
خوش باشید. به قول آلمانیا ( چوز = بدرود)