دوستان

۰۴ دی ۱۳۸۵

زندگی چیست؟

زندگی چیست؟ آیا برای همه، معنای یکسانی دارد؟ آیا همه آن‏را یک‏جور می‏فهمند، می‏بویند، می‏چشند، می‏بینند، لمس کرده و احساس می‏کنند؟ به‏طور حتم این‏چنین نیست. زندگی زورمداران، زورگویان، مستکبران و دیکتاتورها چگونه می‏تواند با زندگی عارفان، صالحان، عاشقان، مردان خدا و صلح‏دوستان یکی باشد؟ اصلاً زندگی انسان‏های عادی هم یک‏جور نیست و هیچ‏کس مثل دیگری زندگی نمی‏کند، حتی اگر شباهت‏های ظاهری داشته باشد، اما چون "دنیای" هرکس با دیگری متفاوت است، پس زندگی‏های متفاوتی تجربه می‏کنند. برای بعضی‏ها، زندگی گردش عقربکِ لحظه‏های عمری است که به‏سرعت یا آهستگی می‏گذرد، اما کنترلی بر آن ندارند و عاقبت، توشه‏ای اندک می‏گیرند یا بهره‏ای فراهم نمی‏کنند؛ یا داستان پرواز به ناکجاآبادی است که اتفاق می‏افتد، بدون تدبیر و خواستة پروازکننده‏ای که نمی‏داند کجا می‏رود و چرا می‏رود، تمامی عمر را در شک و تردید سپری می‏کند، فلسفة آمدنش را نمی‏داند، خودبین و خودمحوری را رمز موفقیت می‏داند ، نسبت به همه‏چیز و همه‏کس بدبین است و پیروزی و موفقیت خویش را در شکست و ناکامی دیگران جستجو می‏کند. بعضی‏ها از زندگی، قفسی از خاطره‏های رنگی و با هزارتویی الوان و پیچ در پیچ ساخته‏اند و تمامی عمر خود را در آن حبس کرده و با خاطره‏های تلخ و شیرینش، دلخوش یا ناخوش‏اند. برای عده‏ای زندگی تنها اشک شمعی است که در حضور پروانه و مهتاب ریخته می‏شود، سایه شبی است که در سحرگاهان در حضور خورشید خودنمایی می‏کند یا رنگ کم‏فروغ و زرد آفتاب در حضور مغرب است، رقص گلبرگی در حضور شبنم یا سعی سالکی است در حضور دل، تا توفیق بودن و درک حضور در کنار عشق را داشته باشند. برخی زندگی را خواب نرم شبدر در دشتی وسیع که پایانش ناپیداست، می‏بینند، یا برای عده‏ای دیگر، یادآور عطر خون گل سرخ در سرزمین شیدایی، عاشقی، شهادت و.....است. گروهی دیگر، شنیدن امواج خروشان دریا، سکوت دلربای کوهستان، آواز پرندگان قبل از طلوع آفتاب، شوق دیدار شقایق در دشت، بوئیدن یاس در کوچه‏باغ‏های زندگی یا حتی خواب سنگین نیلوفر در برکه‏ای تنها را تمامیت زندگی می‏دانند. زندگی هرچه می‏خواهد باشد، یک راه کوتاه حتی به درازای عمر، یک خواب سنگین به عمق شب تار، یک آه و تمنای سالک به بلندای بقا و فنا، یک عبادت به بلندای همت عابد، یک خروش به عظمت راه مجاهد، یک پیام به وسعت آزادی و آزادگی یا یک رؤیا به وسعت دل کودکی یتیم. اما، چه خوش و نیکوست که زندگی با هر تعبیر عارفانه، شاعرانه، فیلسوفانه، بدبینانه، دین‏باورانه، مادی‏گرایانه و...... همه‏چیز دارد و آن‏هایی خوش‏بخت‏ترند که باور کرده‏اند زندگی اگر گل دارد، خار هم باید داشته باشد، اگر لبخند دارد، اشک هم دارد، اگر شادی دارد، غم هم دارد، اگر پیروزی دارد، شکست هم درپی دارد، درواقع، هیچ زندگی‏ای بدون غم و غصه کامل نیست. زندگی را هرطور که می‏خواهیم و دوست داریم یا اعتقاد داریم، ببینیم، اما بدانیم که اگر بتوانیم در شرایط نامطلوب زندگی، خوبی‏ها و خوشی‏های آن‏را به‏یاد آوریم و واکنشی مطلوب و سازنده از خود نشان دهیم، آن‏گاه در مسیر انسانی کامل‏شدن گام نهاده‏ایم. اگر همیشه با شرایط دلبخواه مواجه باشیم و رفتار و کنش مناسب از خود نشان دهیم که هنر نکرده‏ایم، کنش مناسب ما در شرایط نامطلوب است که قدرشناسی ما را از زیبائی‏های زندگی به نمایش می‏گذارد و ما را نزد معبود عزیز می‏کند. اگر کسی بتواند این‏چنین زندگی کند، آن‏گاه مرگ خوبی هم به سراغش خواهد آمد و حتی از مرگ هم احساس شادمانی و رضایت خواهد کرد. مرگی ناخوشایند است که انسان، تنها بدی‏های زندگی را ببیند، اما برای کسی‏که همه چیز زندگی را یک‏جا پذیرفته و از "بودن" لذت می‏برد، درواقع سالک و مبارزی است که خود را برای رفتن آماده می‏کند و حتی چگونه رفتن را هم خودش انتخاب خواهد کرد. به‏قول دون خوان ماتیوس: " مرگ دردناک مرگی است که در بستر به سراغ انسان می آید. وقتی داری مبارزه می کنی، مرگ نه تنها دردی ندارد، که شادی آور هم خواهد بود."

0 comments:

ارسال یک نظر